این هفته هم؛ این شنبه هم, این کلاس ساکت هم,دلخور شدم, از فاطمه , هفته پیش گفته بودم جلوی نامحرم حق نداره واسم نمک بریزه اما بازم این هفته...
اصن خیلی دلخور شدم چون گفته بودمو بازم فاطمه....
اون قدری ک بقیه که داشتن باهاش خدافظی می کردن من کیفو کتابامو ورداشتم اومدم بیرون ولی الان خدافظیمو خلاصه می کنم ازش تو یه نیم عبارت اس ام اس:سفر عشق؛ به سلامت
اونم فقط چون "زائر شماست" و من خوب می دونم زائر شما که می گن یعنی کیا
دلخوریمم سر جاش
دیدین آقا؟؟؟چقدر خدافظی امسالم با پارسالم باهاش؛ متفاوت شد- نه من فکر می کردم , نه فاطمه و نه حتی...
حتی اینبار دستشو هم نگرفتم؛تسبیحی هم کف دستش نزاشتم و بگم با التماس نگام: سلام مرا نیز بنویس
کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد
آسمان دود زمین در نظرم می سوزد
با غمت می خرم آقا خوشیِ عالم را
و به عالم ندهم تا به ابد این غم را